.

ترک خودارضایی

.

.

ترک خودارضایی
داستان های واقعی از خیانت مرد به زن :: نکات زناشویی

نکات زناشویی

نکات زناشویی برای همسران

نکات زناشویی

نکات زناشویی برای همسران

آموزش مسائل زناشویی و نکات پزشکی

آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان های واقعی از خیانت مرد به زن» ثبت شده است

۳۱
ارديبهشت

بعد از 15 سال بهم خیانت کرد

خیانت مرد به زن بعد از 15 سال

شوهرم بعد از 15 سال بهم خیانت کرد


با سلام به تمام شما عزیزان من زنی ۴۲ ساله و  همسرم ۴۹ ساله دو پسر ۱۷ ساله دارم من نیز مانند

شما خیانت دیدم ۱۸ سال است که ازدواج کردم بعد از ۱۵ سال فهمیدم که چگونه آدمی است من ۱۵ سال

با مادرشوهرم در یک خانه زندگی کردم و در یک اتاق شش متری چه سختی هایی که کشیده ام دراین ۳ سال دیگر

خسته شدم کارم شده گریه و ناله به خدا ما زنها گناهی نکرده ایم اینکه ما از زندگی نبود شوهر من در این دو

سه سال همیشه در تلگرام با زن ها ارتباط داشت و من همیشه می فهمیدم این کار خدا بود چون حس ششم

من قویست و انکار میکرد من خیلی سختی کشیدم چون دلگرم زندگیم بودم چه چیزها که ندیدم  باخود عهد کردم

که دیگر بار آخرم باشد  از زندگیش بیرون بروم داغون شدم هفته پیش شمارهای دیدم تو گوشیش که به اسم

میلاد ذخیره شده بود البته دو سه ماهه که این شماره تو گوشیش بود یه پیامک خالی اومد دیدم خانم دو

تا پیام فرستاده بود البته من تو پیامهای مسدود شده پیدا کردم  که نمی تونستم باهات تماس بگیرم شارژ نداشتم

و حال شوهرم رو پرسیده بود به روح باباش قسم خورده بود که نمی تونست جواب بده من این موضوع را با شوهرم

محبت مطرح کردم ولی شوهرم اینًکار می کرد تا اینکه با خانم تماس گرفتم ولی گوشی رو بر نداشت اس ام اس

دادم بهش مجبور شد جوابمو بده و فهمیدم که واقعا یه خانومه و بعد از کلی دعوا شوهرم گفت که می خواست 

باهاش ازدواج کنه البته گردن نمیگرفت خانمه دیروز تولد بچه هام بود نمی خواستم درباری بشه ولی خوب که

نمیشه و باید شد لباسمو جمع کردم که برم ولی شوهرم نزاشت برم من نمیدونم مردهامی خوان چیکار کنن

همون اولی را داشته باشند هم برن دنبال زن دیگه نمی دونم خداوند از خلقت این مردان چه منظوری داشته

که فقط به ما زنها خیانت کنند عذابمون بدن من دیگه بریدم خسته شدم دیروز واقعا میخواستم برم گریه کردم

خجالت نمیکشه به من میگه می خوای  بچه هابدبخت بشن چطور وقتی مردی ازدواج میکنه زن دوم میگیره 

بدبخت نمیشن ولی اولین حرکت پا کنه اونوقت بدبخت میشن  من دیگه خسته شدم روزی هزار بار آرزوی مرگ

می کنم شبا میخوابم صبح میشه میگم خدا چرا بازم روز از نو نمیدونم چیکار کنم قول داده که با اون دیگه حرف نزنه

ولی من باور نمیکنم تو زندگی وقتی اعتماد از بین بره برای همیشه میره دیگه اشکی فکر نکنم وجود داشته باشه

خوش به حال اونایی که واقعاً با یه مرد واقعی زندگی می کنن نمیدونم   این مردا چرا باید به ما این همه ظلم کنند

مگه ما چی کم داریم از زندگی کم داریم من زشت نیستم وخودش میگه تو خیلی خوبی مانند فرشته ای اما چرا

واینکه همه تو فامیل میگن خوش به حالت  شوهرت خوبه  کارم شده گریه  میخواستم بدونم شاید اقایون بهتر

میدونن ایا امیدی به زندگی با شوهرم هست یا برم از زندگیش خانومها شما هم اگه کمکم کنین ممنو ن میشم

با ارزوی اینکه هیچ چشمی گریان نشود وهمه خوشبخت باشین با تشکر از ادمین  عزیز



  • دکتر زناشویی
۳۰
ارديبهشت

خانم هایی که بهشون خیانت شده بیان حرف بزنن


سلام خسته نباشید من ۲۰سالمه وهمسرم ۳۰ساله حدود پنج ماه پیش همینطور اتفاقی گوشیش رو باز کردم اون نمیدونست که من رمزش رو بلدم دیدم که با یه خانمی چت کرده وانگار یبار هم همدیگرو دیده بودن ..واقعا شکستم همچین انتظاری ازش نداشتم خیلی دلخور شدم اصلا برام قابل بخشش نبود ونیست..خیلی به طلاق فکر کردم ولی با وجود بچهای دوقلوم نمیشد گفت پشیمونم گفت خطا کردم گریه کرد الان از قبل بیشتر هوامو داره رمز گوشیش رو هم عوض کرده ولی دیگه مثل قبل سرش تو گوشی نیس...قبلا بهش میگفتم زیادی با گوشی ور میری میگفت خیالت بابتم راحت باشه..من ادم خوبی هستم انقد گفت که من واقعا بهش اطمینان کامل داشتم تا اینکه با چشمای خودم دیدم میگه رابطه جنسی نداشتم فقط رفتیم قلیون کشیدیم ولی مطمینم مثل حرفای دیگش دروغه میشه کمکم کنید ای کاش میتونستم طلاق بگیرم چون میدونم خیلی دوسم داره میخام زجر بکشه دوسدارم اذیتش کنم خواهش میکنم راهنماییم کنید لطفا ...حال روحیم اصلا خوب نیس دیگه نمیتونم اطمینان کنم ولی جدا هم نمیتونم بشم دارم میسوزم

من بخاطر اینکه چشم ودل شوهرم سیر کنم هرکاری کردم حتی اعتقاداتمو زیر پا گذاشتم همیشه مرتب واراسته بودم...ولی پی بردم کسی که ذات خراب باشه درست بشو نیست...اون کسی که دیدم اصلا قیافه وچیز خوبی نداشت...گفت تو اینستاگرام شمارشو به من داده..احساس میکنم دست رد به سینه کسی نمیزنه حتی خودش به شوخی میگه خب دلم میسوزه😐فقط میخام خود خودم باشم مستقل باشم که اگر بار دیگه ای دیدم نشکنم بیخیال باشم بی تفاوت باشم...ولی واقعا سخته لطفا راهنمایی کنید



نظرات خودتون ارسال کنید برای این دوستمون


سلام خسته نباشید  من ٣٠سالم شوهرم ٣٤من تازه بچه دار شدم بچم چهار ماهش بود ک شب بعد شیردادن بچم دیدم شوهرم گوشیش از دستش افتاده وخواب رفته خواستم برنامه گوشیشو ببندم ک باتریش خالی نشه ک یهویی دیدم با ی خانم از خدا بی خبر چت میکنه عشقش شده بود ک وقتی دیدم اشکام بی اختیار میریختن بیدارش کردم گفت بخدا کسی نیس مزاحم  شده میخوام بدونم کیه منم باور کردم ولی بعد  چند روز  گوشیش و هک کردم دیدم دوباره پیام میدن خیلی عاشقونه حرف میزدن اونجوری ک حتی بامن حرف نزده  من بازم بهش گفتم بازم بهم گفت به من اعتماد نداری من میخوام  ببینم کیه   خلاصه بازم باورش کردم رفتیم بیرون برگشتنی  رفتم توی گوشیش و  تلگرامش ب  زنه بدو بیراه گفتم و بلاکش کردم ولی ای دل غافل ک شماره همو داشتن منه خنگ نفهمیدم اخه اعتماد کردم ب شوهرم از اون روز ک بلاکش کردم ی ماه گذشت شب یلدا خونه مادر شوهرم دعوت بودیم شوهرم گفت بازی دارم تو برو من میام من رفتم ولی اقای من رفت سراغ خانم بازیش اورده بودش خونم وقتی اومد  دنبالم لک رژ روی صورتش بود انکار کرد دعوامون شد ب من گفت دیگه دوستت ندارم نمیخوامت برو ولی شب رفتم خونم گفتم شاید کاری نکرده باشه باز تو خونه دستمال کثیف بود بازم گفت من نبودم انکار کرد ب من گفت ک تکلیفتو فردا مشخص میکنم ولی من احمق ب جای اینکه ترکش کنم  بهش گفتم دوستت دارم زندگیمودوس  دارم الانم دارم باهاش زندگی میکنم اون زنم تو زندگیم نیس ولی این وسط من داغون شدم دروغایی ک شنیدم رکبی ک خوردم و بد خوردم ولی الان پشیمونم ک کاش بهش نگفته بودم دوستت دارم وزندگیمو میخوام اونگاراون هیچ تلاشی نکرد من اینکارو کردم در صورتی ک مقصر بودولی الان هشت ماهه گذشته ولی من هنوز یادش میوفتم اعصابم خورد میشه از شوهرم بد میام ب خاطر کاری ک با من کرد من رو ب ی غریبه فروخت یادوقتی با اون بود من نمیدونستم ب من بی محلی میکرد سرم داد میزد فحش میداد اعصابم واقعن خورد میشه  ولی الان بهم میگه دوستت دارم  بدون تو نمیتونم ولی باور کردنش سخته برام میخوام باور کنم ولی بعضی وقتا نمیشه  ولی همه اینها تجربه شد برام ایشالا ک درس گرفته باشم از کارای خریتم تو رو خدا راهنمایی کنید چکار کنم ک یادش نیفتم اعصابمون تو زندگی خورد نشه شاید شوهرم ادم بشه سراغ این کارا نره!!


نظرات خودتون ارسال کنید برای این دوستمون



سلام ،من ۴۵ سالمه شوهرم ۵۵ 

شوهرم یک آدم زبون بازی هست بازن ها خیلی صمیمی و پاچه خواره،،جلوه خودم خش وبش میکنه با خانم های غریبه ،،زبون میریزه ،با من که خانمش هستم یه حرف خوب نمیزنه،؛چند سال پیش بایک خانم کارگرش دوست شد ،حتی باهاش همبستر شد،من متوجه شدم ،باهاش دخوا کردم،خودشو به سلیطه بازی زد که الکی شک کردی ،،بعد ها خودش احتراف به خیانت کرد،،،

ازهمون موقع گوشیش رمز داره جلو بچهامم قفل گوشیشو باز نمیکنه،،سفت چسپیده مواضب گوشیشه، من حق ندارم به گوشیش دست بزنم ،،کارهای مشکوک انجام میده،،

وقتی تا حرف پیش میکشم میگم گوشیتو  بده یه ثانیه نمیده خ دشو به دعوا وفحش به من که تو مریضی به من شک داری،،من میگم بهش اگه پاکی قایم کاری نکن، پرو منو میگه برو توهم هرکادی میخاییانجام بده ،،من کاریت  ندارم،،خودش میدونه که من خیلی حساسم،،از گناه وعواقب این کارهای کثیف میترسم ،بیزارم،،

الانم نارحتی قند داره ،بر نامه ای سکس نمیتونه،،فقط یکسره پیامک عاشقانه ویک ساعت دوساعت با خانم غریبه لاس میزنه صحبت میکنه

کلا رنج میبر م از این کارهای ناشایستش

من با همه بدی هاش برخورد خشک وخنکش کنار ا ومدم ،منو نمیتونه ازنظر جنسی ارضا م کنه،،بااین وضع خرابش منو دق داده چشش دنبال دوست دختر بازیه ،،الان بچهام میدونن،،خودم درماده شدم ،یه ر  اهکارنشونم بدین خواهشا


نظرات خودتون ارسال کنید برای این دوستمون


  • دکتر زناشویی